سه تا سیب دارم ، می ذارمشون کنار هم
زرد+سبز+قرمز= یه سیب خیلی بزرگ
نه نه خیلی تابلوئه بذارید یه جور دیگه حساب کنم .
سه تا سیب قرمز دارم ، این طوری بهتره . بذارید با نخ محکم محکم ببندمشون .
اه ، بسته نمی شن . شاید چون خیلی گرد و تپل اند .
اصلا بذار یه جور دیگه امتحان کنم
سه تا کبریت دارم و باهاشون یه مثلث درست می کنم ، اینطوری بهتره ،
ای بابا ! بازم نمی شه که !
آخه هر کبریتی واسه خودش یه حساب جدا داره اگه هر کدومشون یه مثلث بودن و با هم جمع می شدن درست می شد؟
اومممممممممممم!
یاااااااااااااافتم یااااااااااااااااااافتم
آب ؟
هم آبه ، هم بخار می شه ، هم ابر می شه .
خیلی باحال بود نه ؟
بذار دوباره فکر کنم
اومممممممممممم!
ای خداااااااااااااااااااا !
بازم نمی شه که ! آخه تو این یکی ام بازم همون آبه که سه تا می شه . سه تا آب که جدا از هم نیستند !!!!
نمی شه نمی شه نمی شه .
مثل این می مونه که بگی مریم (نویسنده وبلاگ) هم درخته ، هم آدمه ، هم اسب . اگه می گفتین هم آدمه ، هم بشره ، هم انسان اون وقت شااااااااااااااااااید یه چیزی از توش در میومد ...
.
.
.
آخه اینم حرفه که مسیحیا می زنن خدا مسیح نیست ؛ مسیح روح القدس نیست ؛ روح القدس هم خدا نیست ؛ ولی همشون یکی اند و خدا .
بابا من که دارم همه جوره حساب می کنم ؟ خدا اول خدا بوده بعد میاد پایین مسیح میشه بعد قربونی میشه و میشه روح القدس . اگه این طوری باشه بازم یک نفره مثل اون بخار آبه . ولی اگه بخوان مثل اون سیبه و چوب کبریته و ... بگن بازم نمی شه !!!
تو رو خدا یکی من و قانع کنه .
ثواب می کنید ها .

نوشته شده در چهارشنبه 89/6/17ساعت 11:56 صبح توسط مریم نظرات ( ) |